چند وقت قبل توی یه وبلاگ خوندم یه جایی امکان این وجود داره که بخشی از حافظتو پاک کنی؛
از صبح حالم افتضااااح بود؛ افتضاح...
نمیدونستمم چرا!
الان دلیل واسش پیدا کردم؛ اونم دوتا!
این روزها تمام تنم درد میکند
بال پرندهتر شدنم درد میکند
از بس گلایه مانده به دل، این زبان سرخ
حتی اگر که دم نزنم درد میکند
انبوه واژهها به لبم صف کشیدهاند
از حجم داغشان دهنم درد میکند
اندام کوچهای که در آن رد پای توست
از دست عابری که منم درد میکند
با نقشی از بهار میآیم، ولی ببین
گلهای روی پیرهنم درد میکند
وجدان خستهام که به ناکرده مبتلاست
شاید به جرم اینکه زنم، درد میکند
قربانی سکوت و مدارای خود شدم
این روزها تمام تنم درد میکند
نرگس یادگار
خواب پوران و آقای جوکار رو دیدم! چقدر دلتنگشونم. آقای جوکار هنوزم منو یادشه! به خواهرم گفته بود و سراغمو گرفته بود.
از شدّت دلتنگی برای خودِ قبلیم یا بهتره بگم، خودِ واقعیم اشکام بند نمیومد. هفت سال گذشت از وقتی گم شدم.